وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم[۲۴۷]؛ گروهى از آنان به سخنانت گوش فرامى‏دهند، امّا هنگامى که از نزد تو خارج مى‏شوند به کسانى که علم و دانش به آنان بخشیده شده (ازروى استهزا) مى‏گویند:« الان چه گفت؟!» آنها کسانى هستند که خداوند بر دلهایشان مُهر نهاده و از هواى نفسشان پیروى کرده‏اند.
این آیات ترسیمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آیات و سخنان پیامبر(صلی الله و علیه وآله وسلم)و مسأله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام است.در حقیقت جمله دوم علتى است براى جمله نخست یعنى هواپرستى قدرت ادراک حقائق و حس تشخیص را از آدمى مى گیرد و پرده بر قلب او مى افکند به طورى که قلوب هواپرستان همانند ظرفى مى شود که در آن را بسته و مهر و موم کرده اند، نه چیزى وارد آن مى شود و نه چیزى از آن خارج مى گردد.نقطه مقابل آنها مؤمنان راستین هستند که آیه بعد در باره آنها مى گوید:” کسانى که هدایت یافته اند خداوند بر هدایتشان مى افزاید، و روح تقوا و پرهیزکارى به آنها مى بخشد.[۲۴۸]
درجای دیگری از قرآن نیز چنین آمده است:« وَ جاؤُ عَلى‏ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُون‏[۲۴۹] ؛وپیراهن او را با خونى دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند گفت: «هوسهاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل خواهم داشت و در برابر آنچه مى‏گویید، از خداوند یارى مى‏طلبم!‏».
پایان نامه - مقاله - پروژه
جمله" سَوَّلَتْ ” از ماده” تسویل” به معنى” تزیین"مى‏باشد. گاهى آن را به معنى” ترغیب” و گاهى به معنى"وسوسه کردن” نیز تفسیر کرده‏اند که تقریباً همه به یک معنى باز مى‏گردد؛یعنى هواهاى نفسانى شما این کار را براى شما زینت داد.اشاره به این که هنگامى که هوسهاى سرکش بر روح و فکر انسان چیره مى‏شود زشت‏ترین جنایات همچون کشتن یا تبعید برادر را در نظر انسان آن چنان زینت مى‏دهد که آن را امرى مقدس و ضرورى، تصور مى‏کند، و این دریچه‏اى است به یک اصل کلى در مسائل روانى که همیشه تمایل افراطى نسبت به یک مسأله مخصوصاً هنگامى که توأم با رذایل اخلاقى شود، پرده‏اى بر حس تشخیص انسان مى‏افکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه مى‏دهد؛ ازاین رو قضاوت صحیح و درک واقعیات عینى بدون تهذیب نفس، امکان پذیر نیست و اگر مى‏بینیم در قاضى عدالت شرط شده است،یکى از دلائلش همین است.[۲۵۰]
۳- ب) هوی نفس ، سبب زائل شدن عقل
پیروی از هوای نفس، درواقع مخالفت با فرمان عقل، شرع یا وجدان اخلاقی است. هر گاه کسی آن چه را که به واسطه نور عقل و یا هدایت شرع ووجدان اخلاقی خود نادرست می‏داند انجام دهد قوای ادراکی و قوه عاقله او دچار رکود و ناتوانی می‏شود و از درک حقایق و حتی روشن‏ترین حقیقت یعنی خدای عالم عاجز می‏شود.
خداوند در آیه ۲۳ از سوره مبارکه جاثیه می‏فرماید:
أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُون‏ ؛آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده‏اى افکنده است؟! با این حال چه کسى مى‏تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمى‏شوید؟!
معبود قرار دادن هوای نفس به معنای پیروی از هوای نفس است که آن موجب زوال عقل و قوه شناخت انسان است.وقتی عقل اسیر هوی شود،دیگر قادر به انجام وظیفه اصلی خویش که شناخت حقایق و تمییز نیک و بد از یکدیگر است نخواهدبود.[۲۵۱]
ودرجای دیگر آمده است :«وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ[۲۵۲]؛من نفْس خود راتبرئه نمى کنم؛چراکه نفس همواره به بدى فرمان مى دهد،مگر آن جاکه پروردگارم رحم کند.هماناپروردگار من آمرزنده مهربان است».
یکی ازحالات و قوائی که درطرزتفکرعملی انسان که مفهوم خوب و بد و خیر و شر و درست و نادرست و لازم و غیر لازم و وظیفه و تکلیف و اینکه الان چه می بایست بکنم و چه نمی بایست بکنم و این گونه معانی و مفاهیم را بسازد تأثیر دارد، طغیان هوی و هوسها و مطامع و احساسات لجاج آمیزو تعصب آمیز و امثال اینها است؛زیرا منطقه وحوزه عقلی عملی انسان به دلیل اینکه مربوط به عمل انسان است همان حوزه ومنطقه احساسات وتمایلات وشهوات است. این امور اگر از حد اعتدال خارج شوندو انسان محکوم اینها باشد نه حاکم بر اینها، در برابر فرمان عقل فرمان می دهند،دربرابر ندای عقل ووجدان فریادوغوغا می کنند،دیگر آدمی ندای عقل خویش را نمی شنود،دربرابرچراغ عقل گردوغبارو دود و مه ایجاد می کنند،دیگر چراغ عقل نمی تواندپرتو افکنی کند.پس این گونه هواها و هوسها اگردروجود انسان باشند،تأثیر عقل را ضعیف می کنند،اثر عقل را خنثی می کنندوبه تعبیردیگر این هوا وهوسها با عقل آدمی دشمنی می ورزند.
برای روشن شدن بحث ، به یک نمونه تاریخی نیز ذکر می کنیم. چنین شهرت یافته است که علاّمه حلّى ، آن گاه که خواست درباره امکان تطهیر آب چاهى که نجس شده ، فتوا دهد ، فرمان داد نخست چاه خانه اش را پر کنند و سپس به مطالعه احادیث و متون فقهى پرداخت و آن گاه فتوا داد که آب چاه ، اگر نجس شود ، مى توان آن را تطهیر کرد. وى مى دانست که اگر چاه منزل خود را پر نکند، ممکن است در فتوایش ، ناخودآگاه اثر بگذارد و این حقیقتى انکار نشدنى است. از این رو، آدمى نمى تواند حقایق عقلى را به درستى ، ادراک کند و یا رأیى درست اظهار بدارد، مگر آن که چاه تمایلاتش را پر سازد و ذهنش را از بند هوس ها برهاند. بر این پایه ، هر چه ذهن پژوهشگر از تمایلات و هوس ها وارسته تر باشد، به صواب نزدیک تر مى شود.[۲۵۳]
درجای دیگری از قرآن کریم نیز چنین آمده است:«أرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلا[۲۵۴]؛ آیا آن کس را که هواى نفس را به خدایى گرفته بود دیدى؟ آیا تو ضامن او هستى؟».
بى شک در وجود انسان، غرائز و امیال گوناگونى است که همه آنها براى ادامه حیات او ضرورت دارد. گاه اینها از حد تجاوز مى‏کنند و پا را از گلیمشان فراتر مى‏نهند و از صورت یک ابزار مطیع در دست عقل در مى‏آیند و بناى طغیان و یاغى‏گرى مى‏گذارند، عقل را زندانى کرده و بر کل وجود انسان حاکم مى‏شوند و زمام اختیار او را در دست مى‏گیرند.این همان چیزى است که از آن به” هوا پرستى” تعبیر مى‏کنند.[۲۵۵]
به طور کلی دلبستگی های نفسانی ، دوستی و دشمنی را در انسان پدیدمی آورند و این دو به نوبت خود پرتوخرد را خاموش و پنهان می سازند و فرد را در پرتگاه خطا می افکنند.[۲۵۶]
باید اذعان کرد که بین نفس وخطای عقل رابطه ای است.در حالت اعتدال ، فرد به کار معین کردن و محدود ساختن خواسته های غریزه در پرتو رهنمودهای عقل بر می خیزدولی در حالات ناکامی(نفس بر انسان غالب می شود)عقل نمی تواند خواهش غریزه ناپسند را که دارنده اش را به فرمانبری از خود می خواند، به هر شکلی باشد،محدود گرداند. از این رو ، عقل خود را کنارمی کشد.[۲۵۷]
عقل و نفس با هم مبارزه می کنندو این دو در مقابل هم تلقی شده اند.نفس یک سری خواهش ها و میلها داردو عقل چراغی است که راه را روشن می کندو سرانجام قوه تصمیم گیری که یک مرتبه نفس است و از جوهر نفس بر می خیزد دربین عقل و تمایلات تعیین کننده خواهد بود.حال یا آنچه را که به قوای غریزی مربوط است ترجیح می دهد ویا براساس راهنمایی عقل آنچه را که به سعادت ابدی منتهی می شود انتخاب خواهدکرد.عقل اصلاً از سنخ کشش نیست کارش راه نشان دادن است و با هیچ کس هم جنگ ندارد چراغی است که می تابد وراه را روشن می کند. آنجا که می گویند: عقل با نفس مبارزه می کند درحقیقت منظور مرتبه ای از نفس است که به انگیزه کمال جویی با تمایلات و غرایز کور می جنگدوبه عبارتی درواقع در نفس کششهای دیگری نیز مندرج است. اینجاعقلی که به عنوان خصم معرفی می شود عقل مدرک نیست؛ بلکه یک دسته از کششهایی است که حرکتشان بروفق روشنگری و سنجش عقل ومورد تصدیق او است. وگرنه عقل امری نیست که در آن ، کشش ، حرکت ، سوق دادن و تحریک وجود داشته باشد.[۲۵۸]
۴- ب) هوی نفس ، سبب پیروی از گمان
درقرآن این گونه بیان شده است :
إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِن‏ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَما تَهْوَى الْأَنْفُسُ؛[۲۵۹]اینها فقط نامهایى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏اید و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده.آنان فقط از گمانهاى بى‏اساس و هواى نفس پیروى مى‏کننددرحالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است!.
منظور از” سلطان"، برهان و دلیل است. معنى آیه این است که: این اصنام که شما الهه خود گرفته‏اید چیزى به جز مشتى اسماء نیستند، که شما و پدرانتان آن سنگ و چوب‏ها را به آن اسماء نامگذارى کرده‏اید، و ماوراى این أسماء مصادیق و مسمیات واقعى که خداى تعالى برهانى بر اله بودن و ربوبیت آنها نازل کرده باشدندارند.
حاصل آیه این است که: مى‏خواهد گفتار مشرکین را به این دلیل که مدرکى بر الوهیت آلهه خود ندارند رد کند. و کلمه” ما” در جمله" إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ” موصول است، و ضمیرى که باید از جمله به آن برگردد حذف شده، تقدیرش” و ما تهواه الانفس- و آنچه نفسها هوسش را مى‏کنند” است.
جمله" وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏” هم که جمله‏اى است حالیه، آن مطالب را تاکید مى‏کند، و معنایش این است که: این مشرکین در امر خدایان خود به جز باطل متابعتى ندارند تنها پیرو باطل و هواهاى شهوى نفس هستند، آرى اینها را پیروى مى‏کنند در حالى که‏از ناحیه خدا که پروردگارشان است هدایتى به سویشان آمد و آن عبارت بود از دعوت حقه پیامبر و یا قرآنى که به سوى حق هدایت مى‏کند. در این آیه التفاتى از خطاب قبلى به کار رفته تا به این نکته اشاره کرده باشد که مردمى که چنین هستند کوتاه‏فهم‏تر از آنند که مخاطب به این کلام قرار گیرند، علاوه بر این استعداد آن را ندارند که در کلامى برهانى مخاطب قرار گیرند، و کسانى که پیروان ظن و هوى هستند چه مى‏فهمند که برهان چیست.
تقدیر کلام:” إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ - پیروى نمى‏کنند مگر پندار و خواسته نفس را” مى‏باشد، و کلمه” هوى” به معناى خواهش‏هاى شهوانى نفس است و جمله مورد بحث هم در مقام مذمت مشرکین است که باطل را پیروى مى‏کنند، و هم تاکید مطالب قبل است که مى‏فرمود: برهانى بر عقاید خود ندارند.[۲۶۰]
ب)هوی نفس ، مانع قضاوت صحیح
خداوند درقرآن می فرماید:
یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ[۲۶۱] ؛اى داود ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، در میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى منما که تو را از راه خدا منحرف مى‏سازد، کسانى که از راه خدا گمراه شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ“- عطف این جمله به جمله ما قبل و مقابل آن قرار گرفتن، این معنا را به آیه مى‏دهد که،” در داورى در بین مردم پیروى هواى نفس مکن که از حق گمراهت کند، حقى که همان راه خداست” و در نتیجه مى‏فهماند که سبیل خدا حق است.[۲۶۲]
یکی از شرایط مهمی که برای اصل قضاوت ذکر گردیده ،عدم تبعیت از هوی نفس است. آنچه که از قرائن آیه برمی آید این است که خداوند لازمه قضاوت صحیح حضرت داوود(علیه السلام) را در عدم تبعیت از هوی نفس می داندوبه همین دلیل آن حضرت را ازاین عمل دور می سازد.
هواى نفس پرده ضخیمى بر چشمان حقیقت ‏بین انسان مى‏افکندو میان او و عدالت در قضاوت جدایى مى‏اندازد. انسان اگر بخواهد صحیح قضاوت کند باید در مورد مطلبى که مى‏اندیشد کاملاً بى‏طرفى خود را حفظ کند؛ یعنى کوشش کند که حقیقت‏خواه باشد و خویشتن را تسلیم دلیلها و مدارک نماید. درست مانند یک قاضى که روى پرونده‏اى مطالعه مى‏کند، باید نسبت به طرفین دعوا بى‏طرف باشد. قاضى اگر تمایل شخصى به یک طرف داشته باشد به طور ناخودآگاه دلایلى که براى آن طرف است نظرش را بیشتر جلب مى‏کند و دلایلى که لَهِ طرف دیگر و علیه این طرف است خود به خود از نظرش کنار مى‏رود و همین موجب اشتباه قاضى مى‏گردد.
انسان در تفکرات خود اگر بى‏طرفى خود را نسبت به نفى یا اثبات مطلبى حفظ نکند و میل نفسانى‏اش به یک طرف باشد، خواه ناخواه و بدون آنکه خودش متوجه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش نفسانى‏اش متمایل مى‏شود. این است که قرآن هواى نفس را نیز مانند تکیه بر ظنّ و گمان یکى از عوامل لغزش مى‏شمارد.در سوره النّجم مى‏فرماید:«إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ؛پیروى نمى‏کنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش مى‏کنند».[۲۶۳] از این روست که براى رهبرى بشر به سعادت و انتظام زندگى خانوادگى و اجتماعى آنان عقل فطرىّ که حسن و قبح و نیک و بد را تمییز می دهد کافى نیست؛زیرا بشر بر حسب طبع نیروى شهوت و غضب را در خود تقویت مى‏کند و همواره از خواسته‏هاى خود پیروى می نماید و آنها را محور حکم و قضاوت خود قرار می دهد بدین جهت همواره دچار خطا و اشتباه خواهد شد[۲۶۴]
۶- ب)هوی نفس مخالف باعلم
خداوند درقرآن می فرماید: «وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ[۲۶۵]؛ اگرپس از این دانش ها که به تو ارزانی داشته ایم از خواهش های تن ایشان پیروی کنی،تو را از خدا نه دوستی باشد نه یاوری».
“هوی” به معنی «دوستی» و هوای نفسانی به معنی دوست داشتن خود است؛ولی علم همان شناخت حق است.اسلام برای انسان، خواهان این وضع است که از حق پیروی کند و باطل را به کناری افکند؛ زیرا هوی، مخالف حق است و از این رو با علم نیز ناسازگاری دارد. این آیه می خواهد بگوید که هوی مخالف علم است و آدمی نمی تواند میان پیروی از هوی با پیروی علم جمع کند.[۲۶۶]
پ- راهکار(درمان)
قرآن کریم درآیات مختلف ما را به عدم تبعیت از خواهش هاى نفس دعوت می کندکه به چند نمونه از آن بسنده می کنیم.
درآیه ۵۶ سوره انعام آمده است:
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِین؛بگو:«من از پرستش کسانى که غیر از خدا مى‏خوانید، نهى شده‏ام!» بگو: «من از هوى و هوسهاى شما، پیروى نمى‏کنم اگر چنین کنم، گمراه شده‏ام و از هدایت‏یافتگان نخواهم بود!.
درآیه دیگر این چنین آمده است:
وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْه‏…وَلاتَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَق[۲۶۷]؛واین کتاب [قرآن‏] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالى که کتب پیشین را تصدیق مى‏کندوحافظ و نگاهبان آنهاست پس بر طبق احکامى که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوى و هوسهاى آنان پیروى نکن‏.
و…
اولین گام برای مبارزه با عامل تبعیت از هوی نفس ، کشف این عوامل است. به عبارت دیگر هنگامی که انسان اندازه ارتباط این شهوات و اندیشه های اشتباه آمیز ناشی از آن با هوی را کشف می کند،خطاها پشتوانه های خود را از دست می دهند و فرو می ریزند.[۲۶۸]
گام بعدی دراین راه، تقویت اراده انسان و کنار زدن هواى نفس، تمرین در پاسخ ندادن به خواسته هاى نامشروع نفس است. البته تمرین باید به گونه‌اى باشد که انسان بتواند آن را ادامه دهد.آرام آرام، با نفس خود به مخالفت برخیزد و در آغاز به خواسته هاى محدودى از نفس پاسخ ندهد. بعد از مدتى، چنان بر نفس خود مسلط مى‌گردد که هرگز در برابر تمایلات حیوانى و طبیعى زود گذر تسلیم نمى‌گردد. بنابراین خداى متعال به حبیب خود توصیه مى‌فرماید که به همه خواسته هاى نفس پاسخ مثبت ندهد چرا که عادت به همه خواسته ها، به تدریج سبب ارتکاب حرام خواهد شد.
کسانى که اصل را بر مخالفت هواى نفس قرار مى‌دهند، مگر در مواردى که رضاى خداوند در موافقت نفس است، آن هم به جهت رضاى خداوند نه به جهت پیروى هواى نفس. اصل در زندگى آنها این است که هر چه دلشان مى‌خواهد انجام ندهند و در هر کار معیار را رضایت خدا قرار مى‌دهند.
هدف انبیا، در درجه اوّل، این بود که بشر را از آن حد فروتر، یعنى بى بند و بارى و اسارت نفس رهایى بخشند. پس اجمالا انسان باید حدّى را بپذیرد و خواسته هایش را کنترل کند، چنین نباشد که هر چه دلش خواست انجام دهد، البته از این مرحله تا مرحله‌اى که هیچ خواسته‌اى را بدون اذن ورضایت خداوند اجابت نکند، خیلى فاصله است.
مؤمن باید سعى کند خود را از مرتبه فروتر به مرتبه عالى نزدیک کند و البتّه این بستگى دارد به میزان همّت انسان و توفیق الهى. اگر انسان به مبارزه با هواى نفس ادامه دهد و از خدا نیز توفیق استقامت بخواهد، به تدریج مخالفت با نفس آسان مى‌شود، به طورى که اگر کارهاى خیر را ترک کند، احساس مى‌کند گمشده‌اى دارد و یا اگر عبادتش ترک گردد، ناراحت مى‌شود، از این که این توفیق از او سلب شده است.
خاصیت نفس این است که اگر گرسنه شود شکوه و گلایه و اگر سیر شود طغیان مى‌کند. اگر به هر چه نفست خواستار آن بود تن دادى، نفس به مانند اسب سرکشى تو را به دنبال خود مى‌کشدو دیگر نمى‌توانى او را کنترل کنى. پس اگر مى‌خواهى این اسب را رام کنى، لازم است قدرى او را گرسنه نگهدارى و به همه خواسته هایش پاسخ ندهى تا بتوانى در مواقع لزوم از آن درراه عبادت و نیایش و اطاعت خدا بهره ببرى وهمواره او مغلوب عقل و شرع باشد.[۲۶۹]
برای مبارزه با هوای نفس باید یک عامل تکوینی نیرومند در نفس ایجاد نمود تا دربرابرآن مقاومت کند. باید در برابر انگیزه های شیطانی ، از راه اندیشه های درست ، انگیزه های رحمانی را بیدار و زنده کند که این انگیزه ها در فطرت آدمی نهاده شده اند، اما خفته و خاموش اند.بهترین عامل برای بیدار کردن این امیال خفته ، فکر و اندیشه است.ازطرفی انسان باید نفس خود را ضبط کندودر اختیار خود قرار دهد.قرآن کریم ، عامل ضبط نفس را تقوا می داند.
وقتی که انسان در برابر هوس های خود مقاومت می کند تکرار این مقاومت ،به تدریج خودداری در برابر هوس را عادت و ملکه انسان می سازد.بنابراین، تقوا عبارت است از عادت کردن به مقاومت در مقابل هوسها.وقتی که انسان در برابر هوسهای خود مقاومت می کندبه تدریج به گونه ای می شود که از این امور متنفرمی گرددو به عدالت و درستی و حقیقت خواهی و حق گویی عادت می کند. این عادت، تقوا نامیده می شود.[۲۷۰]
تقوا به شکلهای گوناگون در جلوگیری از غوطه ورشدن انسان درخطا تأثیر دارد. از جمله:
۱- افزایش روشن بینی (بصیرت)
تقوا،موجب پیدایش نیروی تشخیص حق و باطل در انسان است.قرآن کریم می فرماید: «یاایها الذین آمنوا انْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً[۲۷۱]؛ ای مردم با ایمان، اگر تقوا پیشه کنید خداوند برای شما«فرقان» قرار می دهد».
فرقان چیست؟ فرقان عبارت از نیروی تشخیص حق از باطل است؛ نور و نورانیت و بینش و روشن بینی ِویژه ای است که انسان متقی به آن دست می یابد.[۲۷۲]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...